امروز سومین دندون جوجک جان رویت شد! بالاخره راز بی قراری های چهارشنبه شب و این چند روز مشخص شد! ینجشنبه و جمعه تماماااااااا خانه ماندیم تا جوجک مریض و کج خلق بهتر شود! فقط جمعه شب رفتیم خانه مامانی اینا. امروز هم مثل همه ی شنبه ها به خانه مامان جون رفتیم. این بار بابا حمید ما را رساندند و بسیار راحت بودیم. بله پسرم، مثل همیشه شما در نبود من خیلی شیطنت کردی و به محض آمدنم گریه کردی و در بغلم ساعتها ماندی... هنوز هم نق میزنی و چند دقیقه ایست تو و بابایی خوابیده اید. به وضوح صبور شدنم را میبینم.... بزرگ شدنم را... محال بود با مسئله ای به جز مادری اینگونه صبورانه رفتار کنم... خدایا خودت این دسته گل بهشتی را حفظ و هدایت بفرما... خدایا صبرم را بیش...